English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8794 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
litigation U دعوی قضایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
restitution of conjugal rights U دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
pretend U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
trover U دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
judiciary U قضایی
juratory U قضایی
judicial U قضایی
jurisdiction U قضایی
jural U قضایی
juridical U قضایی
institution U تاسیس قضایی
quasi judicial U شبه قضایی
precedent U رویه قضایی
precedents U رویه قضایی
judicial precedent U رویه قضایی
jurisdiction U حوزهء قضایی
judicial delegation U تفویض قضایی
judicial circumstantial evidence U اماره قضایی
the rule of law U تامین قضایی
rogatory U نیابت قضایی
judicial settlement U حل اختلاف قضایی
judicature U حوزه قضایی
judicature U قوه قضایی
judicial immunity U مصونیت قضایی
legal aid U معاضدت قضایی
legal U شرعی قضایی
legal assistance U مشاوره قضایی
miscarriage of justice U اشتباه قضایی
miscarriages of justice U اشتباه قضایی
judiciary U قوه قضایی
law agent U نماینده قضایی
law court U دادگاه قضایی
law courts U دادگاه قضایی
legal suit U تعقیب قضایی
presumption juris tantum U اماره قضایی
judicial assistance U معاضدت قضایی
judicial settlement U تسویه قضایی
district attorneys U بازپرس بخش قضایی
district attorney U بازپرس بخش قضایی
sub judice U بدون تصمیم قضایی
legal advice U مشورت یا نظر قضایی
extrajudicial U خارج ازصلاحیت قضایی
enforcement of judgement U اجرای احکام قضایی
justiciar U مامور قضایی عالیرتبه
legal assistance U کمکهای قضایی شرح علایم
adjudge با حکم قضایی فیصل دادن
proetor U متصدی امور قضایی وکشوری
circuit U حوزه قضایی یک قاضی دور
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
circuits U حوزه قضایی یک قاضی دور
dictum U گفته افهار نظر قضایی
dictums U گفته افهار نظر قضایی
rogatory letters U نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
letters rogatory U نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
sokeman U فرد ساکن حوضه قضایی لرد یا امیر
cadre U واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
perverse verdict U درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
cadres U واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
exegesis U تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
coroners U هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
exegeses U تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
judge made law U نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
coroner U هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
pleadings U افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
concurrent jurisdiction U رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
congregationalism U استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
knight marshal U کسیکه در خانواده سلطنتی دارای برخی مامریتهای قضایی باشد
prohibition U حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
permission U اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
legalism U اعتقاد به این که کلیه مسائل باید از طرق قضایی وحقوقی حل و فصل شود
coroner U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
cases U دعوی
lawsuits U دعوی
profession U دعوی
professions U دعوی
case U دعوی
pretension U دعوی
lawsuit U دعوی
suit at law U دعوی
strife U دعوی
pretensions U دعوی
claims U دعوی
claim U دعوی
quarrel U دعوی
claimed U دعوی
quarreled U دعوی
quarrels U دعوی
quarrelling U دعوی
claiming U دعوی
quarrelled U دعوی
quarreling U دعوی
initiating proceedings U اقامه دعوی
cause of claim U منشاء دعوی
jactation U دعوی دروغ
bringing an action U اقامه دعوی
ancillary suit U دعوی طاری
admissible case U دعوی مسموع
waiving a claim U اسقاط دعوی
acquittance U سندترک دعوی
withdrawal of a case U استرداد دعوی
acquittance U ترک دعوی
personal action U دعوی شخصی
civil action U دعوی مدنی
claim for restitution U دعوی استرداد
proceeding for damage U دعوی خسارت
remedy sought by plaintiff U خواسته دعوی
relinquishment of a claim U اسقاط دعوی
lis mota U شروع دعوی
relinquishment of a claim U ترک دعوی
quitclaim U ترک دعوی
prime impression U دعوی ابتدایی
prime impression U دعوی بدوی
post litem motam U پس از طرح دعوی
possessory action U دعوی مالکیت
personal action U دعوی منقول
party to a suit U طرف دعوی
parties to a dispute U اصحاب دعوی
parties of dispute U اصحاب دعوی
object of claim U خواسته دعوی
nullity proceeding U دعوی بطلان
restitution of conjugal rights U دعوی تمکین
retraxit U استرداد دعوی
right of action U حق اقامه دعوی
vexatious action U دعوی ایذائی
counter claim U دعوی متقابل
counterclaim U دعوی متقابل
criminal action U دعوی جزایی
cross action U دعوی متقابل
desistement U انصراف از دعوی
desistement U ترک دعوی
the litigants U طرفین دعوی
substituted service U اوراق دعوی
hypothetical case U دعوی فرضی
subject of debate U موضوع دعوی
splitting a cause of action U تجزیه دعوی
jactitation U دعوی دروغ
set up claim to U دعوی کردن
set off U دعوی متقابل
mertis of the case U ماهیت دعوی
suit U خواستگاری دعوی
disclaimer U ترک دعوی
suits U خواستگاری دعوی
issue U موضوع دعوی
issued U موضوع دعوی
litigation U ترافع دعوی
suing U دعوی کردن
parties U اصحاب دعوی
claimants U اصحاب دعوی
pretension U دعوی خودفروشی
s.c U همان دعوی
case U دعوی مرافعه
quarrel U دعوی کردن
disclaimers U ترک دعوی
quarrels U دعوی کردن
quarrelling U دعوی کردن
quarrelled U دعوی کردن
cases U دعوی مرافعه
case U دعوی مورد
cases U دعوی مورد
quarreling U دعوی کردن
quarreled U دعوی کردن
pretensions U دعوی خودفروشی
sues U دعوی کردن
issues U موضوع دعوی
hearings U استماع دعوی
suited U خواستگاری دعوی
litigants U اصحاب دعوی
opponent U طرف دعوی
litigant U طرف دعوی
opponents U طرف دعوی
plea U پاسخ دعوی
pleas U پاسخ دعوی
sued U دعوی کردن
hearing U استماع دعوی
sue U دعوی کردن
prima facie case U دعوی قابل طرح
quarreling U دعوی کردن منازعه
taxation of costs U ارزیابی هزینههای دعوی
quarrelled U دعوی کردن منازعه
querela U دعوی مطروح در محکمه
replevin U دعوی اعاده مالکیت
quarrelling U دعوی کردن منازعه
judge advocate U اقامه کننده دعوی
quarrels U دعوی کردن منازعه
right of action U حق طرح دعوی دردادگاه
prima facie case U دعوی قابل استماع
quitclaim U سند ترک دعوی
obiter dictum U خارج از موضوع دعوی
relinquish U ترک دعوی کردن
pleas in bar U مدافعات مسقط دعوی
real action U دعوی غیر منقول
relinquished U ترک دعوی کردن
possessory action U دعوی اعاده مالکیت
lose the case U محکوم شدن در دعوی
lodge a complaint U اقامه دعوی کردن
litigable U قابل طرح دعوی
relinquishes U ترک دعوی کردن
pretend to U دعوی یا ادعا کردن
Recent search history Forum search
2make the case? به فارسی چی میشه
1he said he was going to work in a gym, eventually own his own sports club, and he faught with his father about everyting
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com